بیاد جان باختگان المار
مسعود حداد مسعود حداد

 

صدایم

در لابلای زجه های مادران گم شده

ترا بی صدا بخاک می سپارم

چندیست

که مهر خموشی بر لب زده ام

ترا در سکوت لحظه ها بخاک می سپارم

 

قلم خواه

نه درهم ازعرب گیرم ،نه کلدارازعجم خواهم

بتو ای میهن رنجور ، دلی فارغ زغم خواهم

به چشمم سرمه میسازم زخاک کوه وصحرایت

زهرمهدِ دیگرای مهد ، ترا من بی رقم خواهم

سرم بر درگه ایزد، نهم، با او سخن گویم

برای خیرواقبالت ،زاو لطف وکرم خواهم

زتوپ وتانک بیزارم ،نه شمشیری بدست دارم

به نسلِ سوخته ازجنگ ،کتاب ونی، قلم خواهم

به مادرصورت شاداب، به خواهرشادیی نایاب

تبسم بر لبان شان ، نه چشمی پر زنم خواهم

چه ظلمی بر سرت آورد، عدوی نا بکار تو

ترا هستیِ جاویدان ،عدووان را عدم خواهم

رسدروزی چراغ شرق،شوی ای سرزمین من

تَخَیُل هم گر این باشد، من آنرا د مبدم خواهم

منم «حداد» معذورم،زدامانت بسی دورم

ترقی وتعالی ات، زحد بالا ،نه کم خواهم

 

27 نومبر 2013








December 1st, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان